گفت و گو با معلمی که با روشهای مختلف به محرومیت دانش آموزان رسیدگی میکند؛
یاد گرفتهام هرچه دارم را با دیگران قسمت کنم
امالبنین یحیایی که سالها معلم مدارس استثنایی بوده، اکنون ضمن اینکه رابط تلفیقی اداره آموزش و پرورش استثنایی مازندران در مدارس عادی است، زندگیاش با کمک به کودکان و دانشآموزان ناتوان جسمی و حرکتی، رنگ و بوی معجزه و محبت همزمان دارد.
به گزارش روابط عمومی سازمان آموزش و پرورش استثنایی و به نقل از پانا، امالبنین یحیایی، زبان و ادبیات عرب خوانده از دانشگاه امام صادق (ع) و 16 سال سابقه تدریس در آموزش و پرورش جویبار را دارد؛ از سال 82 تا 91 آموزگار رسمی نهضت سوادآموزی بوده و از سال 92 تاکنون به عنوان آموزگار دانشآموزان استثنایی گروههای اوتیسم و کمتوان ذهنی و دانشآموزان تلفیقی در حال فعالیت است.
یحیایی گرچه در لحظه نخست کمی هراسان است که بیان خدمات داوطلبانهاش به دانشآموزان نیازمند، حمل بر خودستایی یا ریا شود، اما با اطمینان ما به اینکه نشر کار نیک، خود نیز نیکی به شمار میرود، حاضر به همکلامی با ما در این مورد میشود و با عشق و علاقه از کودکانی میگوید که شاید لباسشان مندرس است و در خانههایی با کمترین امکانات زندگی میکنند، اما برای او بهسان فرشتههای کوچکی هستند که بالهایشان شکسته است و نیاز به مراقبت دارند.
میگوید: « اکنون «رابط تلفیقی» در مدارس عادی هستم. یعنی به وضعیت دانشآموزانی رسیدگی میکنم که از بهره هوشی عادی برخوردارند، اما یک آسیب جسمی، حرکتی، بینایی و شنوایی دارند و با این حال میتوانند در مدارس عادی درس بخوانند.»
او استفاده از شبکه شاد که این روزها برای آموزش مجازی به دانشآموزان راهاندازی شده است را برای دانشآموزان با نیازهای ویژه، سخت و یا تقریبا غیرممکن میداند: «دانشآموزان کمتوان باید فرد به فرد آموزش ببینند. یعنی در کلاس کلا 5 تا 7 دانشآموز هستند که معلم کنار هر دانشآموز مینشیند و به او آموزش میدهد، زیرا هر کدام از بهره هوشی متقاوتی برخوردار هستند. در مورد دانشآموزان ناشنوا، نیمهشنوا هم معلم، یک صفحه از کتاب درسی را انتخاب میکند و ممکن است در یک روز بتواند فقط سه خط از آن را آموزش بدهد. زیرا با توجه به گنجینه محدود لغات این بچهها، هر کلمه باید برابریابی شود. حالا فکر کنید که این شیوه آموزش قرار باشد به صورت مجازی باشد که سختتر هم میشود.»
یحیایی یک وظیفه اداری دارد که بین او و تمام رابطان تلفیقی یکسان است: پیگیری وضعیت دانشآموزانش از مدیر، معلم و خانواده و ارائه مشاوره به آنها. اما او در زندگی خارج از محیط اداره هم به فکر دانشآموزان با نیازهای ویژهای است که به دلیل فقر مالی خانواده، بیش از سایر دانشآموزان و افرادی که دارای معلولیت یا کمتوانی هستند، رنج میبرند: عدم دسترسی به امکاناتی که سختی معلولیت و کاستی جسمانیشان را بهبود ببخشد.
یحیایی میگوید: «مونا را از زمانی که کلاس چهارم ابتدایی بود، میشناختم. مشکل شبکیه چشم دارد که پیشرونده است و قابل درمان نیست و با گذر زمان ضعف بیناییاش شدیدتر میشود. مونا دختر مأخوذ به حیایی است و الان در کلاس نهم درس میخواند و باید انتخاب رشته کند. از سال گذشته مشکل چشمش شدیدتر شد. او نیاز به عینکی داشت که قیمتش در سال گذشته 4ونیم میلیون تومان بود و خانواده مونا توانایی مالی خرید آن را نداشتند. من هم نتوانستم کاری کنم. تا اینکه امسال که برای سرکشی به یکی از مدارس رفته بودم، متوجه شدم سینا برادر مونا در این مدرسه تحصیل میکند و او هم مشکل مونا را دارد، اما با عینک قادر به خواندن کتابهای درشتخط است. پدرشان هم همین مشکل بینایی را داشت و از او به دو فرزندش رسیده بود. پدر سینا و مونا به همراه همسرش شاگرد یک مصالحفروشی هستند با درآمدی که کفاف خرج 8و نیم میلیون تومانی عینکی که حالا دو برابر هم شده بود، را نمیداد.»
او با کمک خواهرش وامی تهیه میکند و پول خرید عینک را به پدر مونا و سینا میدهد: «پدرم به ما یاد داد که هر چیزی داریم با دیگران در آن شریک باشیم.»
یحیایی کمک به دیگران را از معجزات زندگی خود و لطف خداوند میداند: «خانواده و همسرم بسیار همراه من هستند و خداوند را شاکرم که مرا در این مسیر قرار داده است.»
این معلم از محمد برای ما میگوید: «محمد را که 12 ساله بود، اولین بار با لباسی مندرس همراه مادرش دیدم و متوجه شدم که هم مشکل بینایی دارد و هم کمتوان ذهنی است. متوجه شدم تاکنون به مدرسه نرفته است. یکبار به منزلشان رفتم تا وضعیت او را بررسی کنم. وارد منزلشان که شدم با خودم گفتم دور و برمان چنین آدمهایی هم زندگی میکنند و ما خبر نداریم. پدر خانواده فلج بود و دو دختر و پسر جوان هم در منزل بودند. باورم نمیشد از دیدن نان کپکزده روی سفرهشان. محمد را که به مدرسه بردم متوجه شدیم او آموزش پذیر نیست و کار از کار گذشته است.»
از یحیایی پرسیدم آنها را به نهادی معرفی نکرده است؟ اما گفت که معرفی آنها به نهادها فایدهای نداشته و از خیران و فامیل و خانواده کمک میگیرد: «یک حساب مخصوص برای این نوع کارها باز کردهایم و آشنایان و فامیل هر مبلغی هر زمانی که خواستند به این حساب واریز می کنند و ما آن را خرج کسانی میکنیم که میشناسیمشان و نیازمند هستند. یک خیر هم مبلغ 10 میلیون تومان داد و 29 بسته معیشتی تهیه کردم.»
برای یحیایی گاه اتفاقاتی رخ داده که احساس کرده است دستی پنهان به سویش آمده و در کمک به دیگران، یاریاش داده است: «شش سال پیش در جویبار دانشآموز پیشدبستانیای داشتم که نمیتوانست درست راه برود و قدرت تکلم هم نداشت. از مادر مبینا که جویا شدم، متوجه شدم مشکل قلبی دارد. از یکی از خواهرهایم که سوپروایزر یک بیمارستان در قائمشهر است خواستم که کمک کند. وقتی متخصص قلب او را معاینه کرد گفت که باید در بیمارستان امام تهران جراحی شود. با خودم گفتم من این خانواده را امیدوار کردم و حالا با ارجاع به تهران ناامید خواهند شد. با هزینه خودم آنها را راهی بیمارستان امام تهران کردم و متوجه شدیم عمل او به 17 میلیون پول نیاز دارد. کسی آمد و ثلث متوفیاشان را که 5 میلیون تومان بود برای خرج جراحی مبینا تقدیم کرد.»
یحیایی نمیدانست که 11 میلیون تومان دیگر را از کجا باید تهیه کرد که به پیشنهاد کسی، از موسسه زنجیره امید در تهران یاری میطلبد و آنها تقبل میکنند تمام پول عمل مبینا را بپردازند: «مبینا بعد از جراحی 20 روز در ICU بستری بود. آن 5 میلیون را هم بابت این 20 روز به بیمارستان دادیم. این مدت به من سخت گذشت، اما بعد از آن مبینا راه میرفت، حرف میزد، بازی میکرد. حالا باید بیایید و مبینا را ببینید؛ درسخوان شده است و در کلاس هفتم تحصیل میکند.»
امالبنین یحیایی خودش دو پسر دارد، اما تمام کودکان نیازمندی که پدرها و مادرهایشان توانایی فراهم کردن آسایش را برای آنان به هر دلیلی ندارند، دختران و پسران یحیایی هستند. او دیگر نمیتواند از کنار رنج دیگران به آسانی بگذرد و با خودش بگوید حتما هستند کسانی که به آنها کمک کنند. خانم معلم، خود آستین همت را بالا میزند و به هر دری میزند تا رنگ صورتهای کودکان رنجدیده دور و برش را گلگون ببیند و با مهربانی و دستگیریاش، لبخند به لبان آنها ببخشد.
امالبنین یحیایی یکی از هزاران معلم این سرزمین است که کلاس درسشان به اندازه تمام جهان دور و برشان است و بر تخته سیاه کلاسشان، کلمات معرفت و نوعدوستی پررنگترین کلمات است.