روایت معلمی؛
تلاش برای شکست سکوت دانشآموزان با آسیب شنوایی
روایتی از نیروی شنواییسنجی که با راهاندازی دو مرکز بزرگ شنواییسنجی سعی در شکست سکوت در دانشآموزان با آسیب شنوایی دارد.
به گزارش روابط عمومی و امور بینالملل سازمان آموزش و پرورش استثنایی، در هفته گرامیداشت معلم تصمیم گرفتیم با از یکی نیروهای توانبخشی هم گفت و گویی داشته باشیم که کنار معلمان به دانشآموزان با نیازهای ویژه خدمت میکنند.
کتایون خسروآرا کارشناس شنوایی سنجی مدرسه استثنایی نظام مافی تهران است و ۳۱ سال سابقه دارد او با علاقه شخصی خود تصمیم گرفت کنار وظایف حرفهای خود برای دانشآموزان با آسیب شنوایی فعالیتهای خیرخواهانه نیز داشته باشد.
خانم خسرو آرا در مدرسه ناشنوایان کوثر منطقه ۱۸ تهران شروع به کارکرد و توانست با حمایت مدیریت مدرسه و کمکگرفتن از خیرین طی ۳ سال کلینیک کامل شنوایی و چند سال بعد کارگاه مجزای کامل ساخت قالبگیری سمعک را راه اندازی نماید. این کلینیک علاوه بر ارائه خدمات به دانشآموزان کمشنوا و کم توان ذهنی آن منطقه به دانشآموزان کمشنوای مدارس تلفیقی منطقه و هم چنین دانشآموزان استثنایی منطقههای ١٨ و ١٧ و ١٠ خدمات رایگان ارائه میداد.
خانم خسرو آرا پس از مدتی کار در مدرسه کوثر به مدرسه نظاممافی انتقال یافت و با تلاشی دوباره توانست با کمک مدیر مدرسه یک کلینیک سنجش شنوایی با تجهیزات کامل و با کمک مالی خیرین راهاندازی نماید تا بتواند در این کلینیک بهتر به کودکان استثنایی خدمات شنوایی، سمعک و قالبگیری و همچنین توانبخشی شنوایی را به شکل رایگان ارائه نماید.
وی پس از مدتی تجهیزات موردنیاز کلینیک کاردرمانی را با توجه به نیاز دانشآموزان تهیه نمود و این کلینیک تبدیل به مرکز بزرگ توانبخشی شد.
یکی از فعالیتهای خانم خسرو آرا در طی سالیان خدمت خود علاوه بر ارائه خدمات کامل شنوایی در دو مرکز راه اندازی شده، تهیه سمعک با همت خیرین و اهدای آن به دانشآموزان نیازمند است.
وقتی از او درباره خاطراتش پرسیدیم گفت: خاطرات زیادی در مورد کارم دارم اما در حال حاضر دو خاطره درمورد دو کودک را به یاد دارم. یک بار کودکی که با تشخیص کم شنوایی در یکی کلینیکها به من ارجاع گردید، خانواده بسیار مضطرب بودند چون فهمیده بودند که کودک آنها کم شنواست و باید سمعک تهیه نمایند.
با بررسی دقیق و آزمایش متوجه شدم که همکاری کودک در آزمایش بسیار ضعیف بوده و دارای ADHD میباشد و شنوایی هر دو گوش کاملاً طبیعی است. هرگز نمیتوانم لحظهای که به آنها این حقیقت را گفتم فراموش نمایم و اینکه اشک شوق مادر و تشکر و دعای خیر مداوم پدر از من که پایانی نداشت، را هنوز به یاد میاورم.
دومین خاطره من که در حال حاضر به یاد دارم اهدای سمعک به یک کودک پیشدبستانی بود که تا آن زمان سمعک استفاده نکرده بود و سابقه بسیار کمی شاید در حد یک سال استفاده ناموفق از سمعک نامناسب را با خود داشت که بعد از تنظیم سمعک روی یک گوشش وقتی برای اولینبار صدا را شنید صورتش چنان از خوشحالی باز و شکفته شد و چنان با خوشحالی به من علامت داد که صدا را میشنود و بعدش با صدای قهقهه خندید که من هم نتوانستم جلوی خود را بگیرم و با او بلند خندیدم.
البته در طی سالیان اهدای سمعک و بعد تنظیم سمعکها روی گوش کودکان من همیشه این خوشحالی رو دیده و تجربه کرده بودم اما بیشتر آنها سابقه استفاده از سمعک و شنیدن صداها را داشتند و مانند آن کودک خردسال برای اولینبار نبود که صدا را شنیده و تجربه میکردند، برای همین همیشه صورت معصوم و زیبای آن کودک را وقتی شکفته و شاد شد و صدای قهقهه شادش را به یاد میآورم.
نظر دهید