• انتشار: 1402/02/12 - 13:38
  • تعداد بازدید: 1337
  • زمان مطالعه : 9 دقیقه

مدرسه استثنایی بهشت گمشده خدا / تلألو رنگ خدا در کلاس درس استثنایی آقای معلم

همه‌ روز و ساعتش همین بود، الف، ب، پ تا ه و ی بعد هم «بابا آب داد و ابر باران دارد». قصه‌اش قصه خواندن بود و نوشتن، «مرتضی نیک‌سیر» آموزگار پایه اول مدرسه استثنایی استان همدان را می‌گویم که عاشقانه بغل به بغل دانش‌آموزانش عمر می‌گذراند

6795.mp3 مدرسه استثنایی بهشت گمشده خدا / تلألو رنگ خدا در کلاس درس استثنایی آقای معلم

روابط عمومی سازمان آموزش و پرورش استثنایی: پشت پنجره‌های آهن‌کشی شده با پرده‌های سبزرنگ پارچه‌ای چشم شدم و گوش سپردم به نوای «بابا آب داد»، یک بار نه! صد بار خواند «بابا آب داد». به خیالم صد و یکمین بار را می‌گفت «بابا نان داد» اما باز هم بلند بلند خواند «بابا آب داد».

تکرار از پی تکرار صوت به سکوت نشسته کلاس بود، آنقدر گفت که آخر پسر بچه‌ها از پی هم گفتند «بابا آب داد». آن روز همه‌ی‌ زنگ فارسی شد بابا و آب و داد و شوق یادگیری جمله.

همه‌ی روز و ساعتش همین بود، الف، ب، پ تا ه و ی بعد هم «بابا آب داد و بادبادک در باد و ابر باران دارد». قصه‌اش قصه خواندن بود و نوشتن، بخوان به نام معلم، بنویس به نام معلم اصلا یادبگیر به حرمت نامش.  

همان جا بغل به بغل پنجره‌های میله‌ای به نام معلم و به شوق صدای آرام و از ته چاه درآمده تک‌تک‌ بچه‌ها  آرام آرام باران شدم درست وقتی «آرام آرام باران آمد» را خواندند و باران زیر پلک کوچکشان جمع شد.

باران یک طرف، خنده آویزان گوشه لب‌شان یک طرف، محبت گل‌کرده وسط کلاس هم طرف دیگر؛ باید چشم شوید و زنگ به زنگ پای الفبای زندگی دانش‌آموزان استثنایی آقا معلم بنشینید و آنچه از دل برمی‌آید را روی دیده بنشانید.

اینجا کلاس اول دبستان مدرسه استثنایی است، جایی که چشم‌ها و دل‌ها زبان و گوش دارند و سری از هم سوا، جایی که صدای آقا معلم قاصد روزهای خوب در راه است و نامش نام رمز.

اینجا پای تخته آقا معلم می‌ایستد و بچه‌ها جهانی را در چشمانش قاب می‌گیرند، انگاری که زمزمه او با نبض دل دانش‌آموزانش یکی باشد، راستی راستی باید چشم شوید و تدریس عاشقانه آقا معلم را روی دیده بنشانید.

زنگ مدرسه استثنایی

حالا به بهانه روز معلم یک زنگ از کلاس «سیدمرتضی نیک‌سیر» آموزگار پایه اول مدرسه استثنایی به صرف گفت‌وشنود با سبک معلم‌ها مهمان چشم‌هایتان می‌شود، زنگی که حول محور بچه‌های دیرآموز و استثنایی و حال و هوای کلاس‌شان می‌گذرد.

 آقا معلم بر صندلی زهوار دررفته کلاس تکیه می‌زند و دستان خودکاری‌اش را در هم قفل و از ب بسم‌الله شروع می‌کند: «۱۲ سال شاید کمی بیشتر سابقه دارم، ۱۲ سالی که با عشق گذشته به ویژه که با بچه‌های دیرآموز و به اصطلاح استثنایی کار می‌کنم. ۱۲ سال پیش به وقت تعیین رشته، با آگاهی و البته علاقه رشته آموزش کودکان استثنایی را انتخاب کردم دقیقا با علم به اینکه کار سختی است.

در اصل کار در مدارس استثنایی سخت‌تر از مدارس عادی است اما لذت‌بخش‌تر هم هست تا صدبرابر بیشتر، برکاتش که اصلا گفتن ندارد.

کار با بچه‌های دیرآموز، ناشنوا و نابینا حتی دانش‌آموزانی که مشکلات جسمی و حرکتی دارند یا سندرم‌داون هستند عالم دیگری دارد، بله درست است که هر مبحث آموزشی هفته‌ها طول می‌کشد و تکرار می‌شود اما این به معنا این نیست که یادگیری ندارند.

بی‌شک و شبهه رفاقت و صمیمت هم در این مدارس حرف اول را می‌زند، آموزگار و دانش‌آموز آنقدری با هم رفیق می‌شوند که با رشد بچه‌ها، معلم هم قد می‌کشد و بزرگ می‌شود و عشق می‌کند.»

کتاب قطور تدریس آقای معلم

آقا معلم چنان با آب و تاب گاهی هم با ایما و اشاره از کار و بارش تعریف می‌کند که یک دل نه! صد دل هوای معلمی برای پرمحبت‌ترین بچه‌ها به سرت می‌زند. آقای نیک‌سیر کنار تابلوی نقاشی شده با حروف می‌ایستد و کتاب قطور روزهای پرفراز و نشیب تدریس‌اش را باز و یکی یکی از کنج دلش تورق می‌کند و می‌گوید: «صبر معلم در مدارس استثنایی، استثنایی است به گمانم خصیصه اصلی معلمان این مدارس در صبوری خلاصه می‌شود، هرچند تعهد و علاقه هم شرط است، تعهدی که هدف و پشتکار دنبالش می‌آید.

راستش چیزی بیشتر از تعهد و هدف هم در کلاس‌ها جاری است، رابطه عاطفی که با زبان بی‌زبانی در کلاس جریان دارد، انگار که محبت گوشه ذهن هر دانش‌آموزی جا خوش کرده و حال و هوای دیگری به درس و مشق و فضای کلاس می‌دهد.

احساس مابین معلم و دانش‌آموزان در این کلاس‌ها مثال‌زدنی است تا جایی که اغلب ما معلم‌ها با تک به تک دانش‌آموزان حرف برای گفتن داریم و پای تمنای دلشان می‌نشینیم، داستان تدریس هم همین است یک به یک با بچه‌ها کار می‌کنیم و برای هر کدام زمان جداگانه می‌گذاریم.

رازی که با ایثار معنا و مفهوم پیدا می‌کند، آموزش مهارت‌ها و به کارگیری هم جدایی از درس جزو اوجب  واجبات است، اینجا به بچه‌ها در کنار الفبای فارسی الفبای زندگی هم آموزش داده می‌شود.

کوتاه کنم رنگ و بوی کلاس و مدرسه استثنایی توفیر دارد، مدارس ما جلوه‌ای از یاد خداست.»

موفقیت حق بچه‌های استثنایی است

آقا معلم زیر لب جملات کتاب فارسی پایه اول را می‌خواند و پل می‌زند به موفقیت‌های پس و پیش دانش‌آموزانش و یا نه همه شاگردان مدرسه استثنایی که حالا با سعی خودشان و تلاش‌های بی‌چشمداشت آموزگاران سری در سرها دارند. طنین صدای بچه‌ها در سرش می‌پیچد و تکرار می‌کند: «نم نم باران می‌بارد. جمله‌ای که وقتی بچه‌ها یادگرفتن به شوق خواندن و نوشتن‌شان من هم بارانی شدم.

می‌دانید شاید محصل‌های ما دیرآموز باشند اما موفق هم می‌شوند، به طور مثال اکثر بچه‌های نابینا و ناشنوا یا دانش‌آموزان چند معلولیتی داشتیم که توانستند دیپلم بگیرند و یا تحصیلات عالیه داشته باشند.

مواردی هم بوده که مهارتی آموختند و در کسب و کار موفق شدند، شنیدن خبر موفقیت این بچه‌ها دل ما را شاد می‌کند. حاصل دسترنج معلمان مدرسه استثنایی جوشکار نمونه، مدیر کارگاه بزرگ سفالگری، جوراب‌باف درجه یک و قهرمان کشوری کاراته است بچه‌هایی که با وجود مشکلاتی چون سندرم‌داون امروز در جامعه خوش درخشیدند.

یا دانش‌آموز ناشنوایی که یک سوپری را اداره می‌کند یا ورزش دوستان، یکی و دو مورد هم بچه‌هایی داریم که در کنار درس خواندن کار هم می‌کنند و درآمد دارند، دردسرتان ندهم پیشرفت‌ در درس و کسب و کار سهم این بچه‌هاست.

ناگفته نگذرم تعدادی از همکارانمان در مدرسه از دانش‌آموزان دوره‌های گذشته بودند و با ادامه تحصیل در مقطع ارشد امروز در مدرسه درس می‌دهند و معلم شدند.»

دنیا بدون خدا رنگ ندارد

معلم که باشی هر روز و هر ساعتت یادی از بچه‌هاست، دانش‌آموزانی که قد می‌کشند و لحظه به لحظه خاطره می‌سازند. آقا معلم کنار تابلوی یکدست سفید می‌ایستد و تندتند نام دانش‌آموزانش را می‌نویسد و جلوی هر اسم یک جمله خاطره یادآوری می‌کند: «خاطره آرمان که لکنت زبان داشت و دو سه کلمه را با زحمت حفظ می‌کرد اما عاشق مداحی بود، مداحی حفظ می‌کرد و سر صف، پشت بلندگو با صوت مداحی می‌خواند از بهترین خاطره‌هاست.

 یا خاطره شاگردی که ناشنوا بود و نسبت به مباحث بی‌حجابی حساس، یادگاری از این بچه‌ها زیاد است، دانش‌آموز دیگری داشتم که جمله‌نویس خبره‌ای بود با سن و سال کمش جمله‌های قشنگ می‌نوشت مثلا «دنیا بدون خدا رنگ ندارد»؛ درک یک دانش‌آموز دبستانی نسبت به خدا در نوع خودش جالب بود.

یک محصل سندرم‌داونی هم داشتم که نقاش بود، نقاشی را به معنای واقعی کلمه ترسیم می‌کرد و من از دیدن نقاشی‌هایش کیفور می‌شدم. این بچه‌ها سراسر استعداد هستند فقط باید پای دلشان بالا رفت تا شکوفا شوند.

بدون اغراق دانش‌آموزان استثنایی علاوه بر استعداد چشمه محبتشان جوشان است، ما هم با غصه این بچه‌ها غصه‌دار می‌شویم و با خوشحالی‌شان خوشحال، درست عین بچه‌های خودمان هستند.»

مدرسه استثنایی بهشت گمشده خدا

گپ‌وگفتمان به برکات تدریس آن هم در مدرسه استثنایی رسید، آقای نیک‌سیر این بار می‌نشیند و نفس چاق می‌کند و می‌گوید: «گاهی در بالا و پایین زندگی و یا تکرار چند باره مطالب خسته شدم اما دلسرد نه؛ هرگز دلسرد نشدم، تلاش مداوم نسخه همیشگی‌ کارم بوده و هست به اضافه اینکه با استعانت از خدا درس می‌دهم و نتیجه می‌گیرم.

برکات تدریس در مدارس استثنایی هم که عیان است و یکی و دو مورد نیست برکاتی که از شاد کردن دل این بچه‌ها قسمت ما می‌شود، روزی پربرکتی که با چشم هزار بار دیدم و لمس کردم.

البته که دعای این بچه‌ها هم گیراست تا دلتان بخواهد اجابت می‌شود، نمونه‌اش دعای یک دانش‌آموز در حق همکارمان بود. همکاری که خودرو نداشت و پیاده رفت و آمد می‌کرد، دانش‌آموزش دستش را بلند کرد و گفت «خدایا به آقا یه پراید بده» نتیجه دعا به دو هفته نکشید و آقا معلم پراید خرید.

به نظرم جمله دلی و مختصر تمام گفته‌هایم می‌شود کار در مدرسه استثنایی کار در بهشت گمشده خداست.»

نگاه‌ها تغییر کند

حرف آخر رسید و آقا معلم هنوز هم یک دل تعریف دارد، اما انگار تک‌زنگ ما به سر رسیده و حالا نوبت دوباره می‌رسد به «بابا توت داد» و «بابا نان داد.»

آقا معلم همین یکی و دو دقیقه آخر را غنیمت می‌شمارد و گریزی می‌زند به دیدگاه مردم به مدارس استثنایی و کلامی می‌شود: «دید مردم باید نسبت به مدارس استثنایی تغییر کند، دانش‌آموزانی که در این مدارس درس می‌خوانند باید در جامعه دیده شوند و فرصت‌های شغلی داشته باشند. به نظرم باید تحول در این برداشت نادرست شکل بگیرد و با دید بازتری نگاه‌ها به سمت این بچه‌ها معطوف شود.

همکاران مدرسه و اداره خیلی خوب همراهی می‌کنند و از جان و دل زحمت می‌کشند توامان از فرصت دست داده خوشحالند و بهره می‌برند تا جایی که عاشقانه کار می‌کنند، گاهی همکاران در حد بضاعت از جیب خودشان هزینه و یا گاهی خیر جذب می‌کنند  تا مشکلات دانش‌آموزان کم و کمتر شود.

اداره استثنایی هم سنگ تمام می‌گذارد و الحق پای کار است و اگر شرایط فراهم باشد از کمک دریغ ندارد حتی با امکاناتی مثل سرویس ایاب وذهاب با هزینه کم خدمات ارائه می‌دهد ولی خب تحول در جامعه هم خالی از لطف نیست.»

  • گروه خبری : اخبار استان ها
  • کد خبر : 6795
کلمات کلیدی
درخشان قنبری

درخشان قنبری

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید